داستان نوجوان | بهترین انتخاب چه کسی است؟
  • کد مطالب: ۳۱۵۶۰۶
  • /
  • ۲۱ فروردين‌ماه ۱۴۰۴ / ۱۶:۰۴

داستان نوجوان | بهترین انتخاب چه کسی است؟

فصل انتخابات شورای دانش‌آموزی که می‌رسد، مدرسه‌ها پر می‌شود از شعارهای تبلیغاتی جورواجور. در مدرسه‌ی اقاقیا هم انتخابات شورای دانش‌آموزی نزدیک بود. ‎ 

لیلا خیامی- فصل انتخابات شورای دانش‌آموزی که می‌رسد، مدرسه‌ها پر می‌شود از شعار‌های تبلیغاتی جورواجور. در مدرسه‌ی اقاقیا هم انتخابات شورای دانش‌آموزی نزدیک بود. ‎

مدرسه حسابی پرشوروحال‌تر از بقیه‌ی روز‌ها بود. روی دیوار داخل مدرسه در قسمت تبلیغات، مقواهای کوچک و بزرگ زیبا پر از شعار‌های تبلیغاتی نصب شده بود. دست دو سه تا از بچه‌ها پلاکارد‌هایی بود که نماینده‌ی خودشان را تبلیغ می‌کردند.

بچه‌ها جمع شده بودند و شعار‌ها را می‌خواندند. روی یکی از کاغذ‌ها نوشته شده بود: «اگر به من رأی بدهید، وضع خوراکی‌های بوفه عالی می‌شود.» بر یکی‌ دیگر از پرچم‌ها نوشته شده بود: «اگر به من رأی بدهید، وسایل ورزشی جدید برای زنگ ورزش می‌خرم.»

بعضی‌ها آب‌نبات مجانی پخش می‌کردند تا رأی بیشتری جمع کنند. یکی از نماینده‌ها در حیاط می‌چرخید و برای خودش تبلیغ می‌کرد: «اگر به من رأی بدهید، چهار‌شنبه‌ها را تعطیل می‌کنم.»

آقای ناظم هم از وسط حیاط چپ‌چپ نگاهش می‌کرد. جاوید گفت: «واقعاً خنده‌دار است. مگر می‌شود همین‌جوری یک روز هفته را تعطیل کنی!» شروین خنده‌ای کرد و گفت: «اما مطمئنم همه‌ی بچه‌تنبل‌ها به او رأی می‌دهند.»

میلاد تا این را شنید، سرخ‌و‌سفید شد و کاغذی که اسم نماینده‌های موردعلاقه‌اش را روی آن نوشته بود، درآورد و با عجله یک اسم را خط زد. شروین گفت: «جاویدجان، حالا شعار تبلیغاتی تو چیست؟ چرا هنوز تبلیغات را شروع نکرده‌ای؟»

جاوید لبخندی زد و گفت: «چرا شروع کرده‌ام. همین الان می‌خواهم مقوایی را که آماده کردم، به دیوار نصب کنم.» بعد هم با عجله مقوای تزیین‌شده‌اش را به دیوار چسباند. شعار روی مقوا این بود: «به من رأی بدهید تا چاله‌چوله‌های زمین فوتبال را درست کنم.»

شروین تا شعار جاوید را خواند، داد زد: «ای‌ول! دمت گرم. من چندبار موقع بازی نزدیک بود زمین بخورم؛ از بس زمین فوتبال چاله‌چوله دارد.»

خیلی زود کلی از بچه‌ها دور تابلو تبلیغاتی جاوید جمع شدند و سروصدایی به‌پا شد: «وای، چه عالی!»، «من که به جاوید رأی می‌دهم.»

زمان گذشت و آخر هفته رسید که روز انتخابات بود. بچه‌ها همه یکی‌یکی پای صندوق مقوایی سفید بزرگ گوشه‌ی حیاط می‌رفتند و رأیشان را در صندوق می‌انداختند.

رأی‌دادن که تمام شد، معلم‌ها در دفتر جمع شدند و شروع کردند به خواندن رأی‌ها. بچه‌ها هم در حیاط منتظر ماندند تا ببینند آقای ناظم اسم چه کسانی را از بلندگو اعلام می‌کند.

خیلی طول کشید، اما سرانجام بلندگو خش‌خشی کرد و آقای ناظم اسم برنده‌ها را یکی‌یکی اعلام کرد. اسم جاوید اول از همه بود؛ از همه بیشتر رأی آورده بود.

جاوید با خوش‌حالی شروین را بغل کرد و گفت: «جانمی، همین فردا تعمیر زمین فوتبال را شروع می‌کنم. فکر‌های خوبی دارم. البته بچه‌ها هم باید کمک کنند.» بچه‌ها با شادی هورا کشیدند و گفتند: «معلوم است کمک می‌کنیم. زمین فوتبال بدون چاله، یعنی بازی بهتر.»

بچه‌ها از اینکه بهترین انتخاب را داشتند، خوش‌حال بودند.

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.